آسمان آبی تیره، ماه درخشان، چرخش‌های هیپنوتیزم‌کننده – «شب پرستاره» اثر وینسنت ون‌گوگ یکی از شناخته‌شده‌ترین نقاشی‌های جهان است.

این اثر تحسین و تفسیرهای گوناگونی را به خود جذب کرده و احساسی ژرف را با انتزاع هنری ترکیب می‌کند. بیش از یک قرن است که افراد تلاش کرده‌اند راز جادوی این نقاشی را کشف کنند.

برخی آن را پنجره‌ای به ذهن آشفته ون‌گوگ می‌دانند، برخی دیگر تصویری شاعرانه از شکوه طبیعت. اما اخیراً برخی فیزیک‌دانان برداشت متفاوتی داشته‌اند – ارتباط احتمالی با پدیده‌ای علمی به نام آشفتگی سیالات.

آیا یک نقاش قرن نوزدهمی به‌طور شهودی یک پدیده علمی قرن بیستمی را تصویر کرده؟

ادعایی علمی که در نگاه اول عجیب به نظر می‌رسد، باعث شگفتی و بحث شد. آیا ممکن است ون‌گوگ بدون آگاهی، مفهومی را به تصویر کشیده باشد که فیزیک‌دانان دهه‌ها بعد آن را فرمول‌بندی کردند؟

در سال ۲۰۲۴، مقاله‌ای دقیقاً چنین نظری را مطرح کرد. اما همه با آن موافق نیستند.

در واقع، متخصصان برجسته مکانیک سیالات معتقدند پایه علمی این تفسیر اشتباه است. گرچه زیبایی نقاشی تردیدناپذیر است، اما ارتباط آن با نظریه آشفتگی ممکن است واقعی نباشد.

برخورد نظریه علمی با «شب پرستاره»

در ژوئن ۱۸۸۹، ون‌گوگ «شب پرستاره» را در حالی‌که در آسایشگاهی در جنوب فرانسه اقامت داشت، خلق کرد. او به آسمان پیش از سپیده‌دم نگریست و آنچه دید را به شاهکاری هنری تبدیل کرد.

امروزه این نقاشی در موزه هنر مدرن نیویورک نگهداری می‌شود. چرخش‌ها و منحنی‌های آن الهام‌بخش شاعران، نقاشان – و اکنون فیزیک‌دانان شده است.

مطالعه‌ای که در نشریه Physics of Fluids منتشر شد، ادعا کرد که آسمان چرخان این نقاشی شباهت زیادی به الگوهای موجود در جریان‌های آشفته واقعی دارد. به‌ویژه، نویسندگان مقاله مدعی شدند که گردابه‌های نقاشی از نظریه آشفتگی کولموگروف پیروی می‌کنند.

این نظریه که توسط ریاضی‌دان شوروی آندری کولموگروف تدوین شد، توضیح می‌دهد که چگونه انرژی در سیالات گردابی مانند هوا یا آب حرکت می‌کند.

به گفته مقاله، «[ون‌گوگ] نه تنها اندازه گردابه‌ها، بلکه فاصله نسبی و شدت آن‌ها را نیز بازتولید کرده است.»

این ایده بسیاری را مجذوب کرد. آیا ون‌گوگ بدون آنکه بداند، هرج‌ومرج را به‌شکلی علمی و دقیق به تصویر کشیده؟

رد این ادعا از سوی متخصصان آشفتگی

اما صبر کنید، دکتر محمد گَدال‌حق از دانشگاه ویرجینیا کامن‌ولث و جیمز جی. رایلی از دانشگاه واشنگتن نظر متفاوتی دارند.

این دو متخصص برجسته در زمینه آشفتگی و مکانیک سیالات نیز نقاشی را بررسی کردند. نتیجه‌گیری آن‌ها؟ تحلیل اولیه کاملاً ناقص و اشتباه است. آن‌ها مقاله‌ای در نشریه Journal of Turbulence منتشر کردند که در آن به طور دقیق این ادعا را رد می‌کنند.

گدل‌حق می‌گوید: «نظریه کولموگروف که به نام ریاضی‌دان قرن بیستم آندری کولموگروف شناخته می‌شود، شاید معروف‌ترین نظریه در تحقیقات آشفتگی باشد.»

این نظریه به رفتار سرعت در سیالات می‌پردازد – یعنی چگونگی حرکت و تعامل ذرات. اما موضوع به همین‌جا ختم نمی‌شود.

در ادامه، پژوهشگرانی چون الکساندر ابوخوف و استنلی کورسین، این نظریه را گسترش دادند تا ویژگی‌های اسکالر سیالات – مانند فشار، دما و چگالی – را نیز در بر گیرد. البته، این ویژگی‌ها باید در جریان قابل اندازه‌گیری باشند.

گدل‌حق و رایلی هر دو زیر نظر کورسین در دانشگاه جانز هاپکینز تحصیل کرده‌اند. این پیش‌زمینه به آن‌ها درک عمیقی از الزامات نظریه و کاربردهای آن در دنیای واقعی داده است.

فقدان داده‌های واقعی در «شب پرستاره»

بزرگ‌ترین ایراد اینجاست که چیزی برای اندازه‌گیری وجود ندارد. رایلی توضیح می‌دهد: «اعتراض اساسی ما این است که هیچ ویژگی سیال قابل‌تشخیص و قابل‌اندازه‌گیری در نقاشی وجود ندارد که بتوان آن را در چارچوب نظریه ابوخوف و کورسین قرار داد.»

به عبارت دیگر، «شب پرستاره» اثری بصری است. هیچ داده واقعی در آن وجود ندارد. هیچ راهی برای اندازه‌گیری فشار هوا، دما یا ویژگی‌های دیگر موردنیاز نظریه آشفتگی وجود ندارد.

علاوه بر این، مقاله فرض می‌کند که در پشت نقاشی، جریانی از جو در حال حرکت است. اما گدل‌حق و رایلی می‌گویند این جریان فرضی با شرایط مورد نیاز در نظریه کولموگروف مطابقت ندارد.

رایلی اضافه می‌کند: «جریان جوی فرض‌شده حتی از دور نیز با پیش‌فرض‌های لازم نظریه مطابقت ندارد.»

بنابراین، هرچند چرخش‌ها ممکن است شبیه آشفتگی باشند، اما فاقد پایه علمی برای نمایندگی واقعی آن هستند.

نبوغ ون‌گوگ هنری است، نه علمی

گدل‌حق و رایلی درخشش هنری نقاشی را انکار نمی‌کنند. بلکه آن را تحسین می‌کنند. اما آن‌ها مردم را به تفکیک علم از نمادگرایی دعوت می‌کنند.

آن‌ها می‌نویسند: «این نقاشی بسیار جذاب و بسیار انتزاعی است، و همین جنبه آن را به اثری نمادین تبدیل کرده.»

آسمان چرخان ون‌گوگ احساس برمی‌انگیزد. ممکن است بیننده را به یاد نیروهای طبیعی مانند باد یا آب بیندازد. اما زیبایی آن در القا کردن است، نه شبیه‌سازی علمی.

هیچ فیزیک پنهانی در نقاشی منتظر کشف شدن نیست. بلکه هنرمندی وجود دارد که ذهن خود را بر بوم ریخته، به گونه‌ای که درک آن از چارچوب‌های ساده فراتر می‌رود.

علم و هنر اغلب با هم تلاقی می‌کنند، اما هر ضربه قلم‌مو نیاز به فرمول ندارد. «شب پرستاره» شاهکار باقی می‌ماند – نه به‌خاطر شباهت به آشفتگی، بلکه چون چیزی عمیق‌تر و انسانی‌تر را به تصویر می‌کشد.

source

توسط expressjs.ir