جوان آنلاین: در کمتر از یک دهه، خشونت به ویژگی ثابت و تکان دهنده‌ای در عرصه سیاسی امریکا تبدیل شده است. سال ۲۰۱۷، یک افراط‌گرای چپ به نام استیو اسکالیس، رهبر اکثریت جمهوری‌خواه مجلس نمایندگان و چهار نفر دیگر را به ضرب گلوله کشت. تلاش کنگره برای جلوگیری از روی کار آمدن جو بایدن رئیس‌جمهور منتخب دموکرات نمونه دیگری است. در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری امسال هم دو سوء‌قصد خنثی شده علیه دونالد ترامپ، نامزد جمهوری‌خواه، همراه با موجی از تهدیدات علیه شخصیت‌های سیاسی صورت گرفته است. در واقع، انتخابات نوامبر نه تنها مهم‌ترین انتخابات در تاریخ مدرن ایالات‌متحده، بلکه می‌تواندخطرناک‌ترین نیز باشد. 

تعداد فزاینده چنین رویداد‌هایی نباید برای امریکایی‌ها یا ناظران در سراسر جهان غافلگیرکننده باشد. همانطور که تحلیلگران اشاره کرده‌اند، دلایل زیادی برای افزایش خشونت وجود دارد. برخی از کارشناسان، تضعیف مداوم نهاد‌های منتقد دموکراتیک و به تبع آن، تمایلات ضد‌دموکراتیک محافظه‌کاران سفیدپوست فقیر و منزوی را مدنظر قرار داده‌اند. برخی دیگر به اثرات رادیکالیزه و قطبی‌سازی حزبی اشاره کرده‌اند. بسیاری از تحلیلگران هم ترامپ را مقصر دانسته‌اند. هر یک از این عوامل در واقع به تقویت سیاست‌های جنجال برانگیز ایالات متحده کمک می‌کند. اما تمامی این تفسیرها، تحولات ساختاری غالب را نادیده می‌گیرند؛ یعنی همان مواردی که دوران جدید خشونت را به پیش می‌برد. در واقع، خطر اصلی برای ایالات‌متحده، هیچ فناوری خارج از کنترل یا گروه شبه نظامی حاشیه‌ای یا نارضایتی اقتصادی نیست. حتی ترامپ به همان اندازه که یک علت محسوب می‌شود، اما به خودی خود نشانه‌ای از مشکلات ایالات‌متحده است. در عوض، بزرگ‌ترین منبع خطر، از برخورد فرهنگی درباره هویت ایالات‌متحده ناشی می‌شود و بازیگران اصلی آن، رادیکال‌های منزوی نیستند بلکه تعداد زیادی از امریکایی‌های عادی‌اند. تحقیقات جدیدی که تیم من در دانشگاه شیکاگو انجام داده نشان داد، ده‌ها میلیون دموکرات، جمهوری‌خواه و مستقل معتقدند، خشونت‌سیاسی، امری قابل قبول است. نکته حائز اهمیت این است که بسیاری از آن‌ها از طبقه متوسط و بالا و دارای خانه‌های خوب و تحصیلات دانشگاهی هستند. 

امریکا در معرض درگیری‌های شدید و مرگبار

دعوای این کشور سر هویت ملی ابعاد متعددی دارد. اما جدی‌ترین مسئله مربوط به تغییر جمعیتی است. در سال ۱۹۹۰، ۷۶ درصد از جمعیت ایالات‌متحده سفیدپوست بودند. تا سال ۲۰۳۵، سهم به ۵۴ درصد کاهش خواهد یافت و یک دهه بعد، به زیر ۵۰ درصد خواهد رسید. این تغییرات منجر به خشم فزاینده در میان محافظه‌کاران شده است که بسیاری از آن‌ها افزایش تنوع قومی را تهدیدی وجودی برای شیوه زندگی خود می‌دانند. رأی دهندگان به ترامپ و جنبش ملی‌گرای او، پذیرفته‌اند، او وعده توقف چنین تغییری در مسیر خود را می‌دهد. سیاست‌ها و لفاظی‌های طردکننده ترامپ به نوبه خود، واکنش شدید لیبرال‌ها را برانگیخته است. آن‌ها می‌ترسند که موفقیت محافظه‌کاران به هزینه آزادی‌هایی تمام شود که امریکایی‌ها آن‌ها را به سختی به دست آورده‌اند. خشم هر دو طرف مطابق با سوابق تاریخی است. محققان مدت‌هاست متوجه شده‌اند، تغییرات اجتماعی و تغییرات جمعیتی یک کاتالیزور قوی برای خشونت هستند و مانند هر نقطه دیگر در جهان، چرخش به سمت زور در ایالات متحده اساساً ماهیت پوپولیستی دارد. میلیون‌ها امریکایی که از خشونت سیاسی حمایت می‌کنند به این نتیجه رسیده‌اند که نخبگان کشورشان خیلی فاسداند و دموکراسی آن‌ها به‌طور کامل درهم شکسته شده است به همین دلیل، شورش‌ها، ترور‌های سیاسی و حملات قهری نه تنها قابل قبول، بلکه برای ایجاد دموکراسی واقعی امری ضروری‌است؛ همان چیزی که مردم سزاوار آن هستند. این تفکر، انواع جنبش‌های پوپولیستی است که در آن، مردم با عصبانیت به یک رهبر سیاسی، حزب یا جنبش می‌چسبند، تا به اصطلاح بر تشکیلات حاکم غلبه کنند. متأسفانه، پوپولیسم خشونت‌آمیز، احتمالاً در سال‌های آینده، نمود بیشتری خواهد داشت. در طول تاریخ، در جوامعی که در آن‌ها تعداد زیادی از مردم از خشونت سیاسی حمایت می‌کنند، احتمال ناآرامی بیشتری وجود دارد. هیچ راهی برای جلوگیری از تغییر جمعیتی ایالات‌متحده وجود ندارد، و حتی اگر وجود داشته باشد، انجام این کار اشتباه خواهد بود: تنوع، این کشور آن را قوی‌تر می‌کند. برخی پیش‌بینی کرده‌اند، ایالات‌متحده ممکن است، در پرتگاه یک جنگ داخلی تمام عیار قرار نگیرد، اما این کشور در حال ورود به دوره‌ای از درگیری‌های شدید مرگبار است؛ درگیری اعم از شورش‌هایی با انگیزه سیاسی، حملات علیه اقلیت‌ها و حتی ترورها. 

بعید است بحران فروکش کند

در بیشتر تاریخ امریکا، خشونت سیاسی به حواشی جامعه تنزل یافته است. در طول دهه‌های ۱۹۸۰، ۱۹۹۰ و دهه اول این قرن، این کشور تعداد زیادی از حوادث تروریستی داخلی را تجربه کرد که معروف‌ترین آن بمب‌گذاری سال ۱۹۹۵ در ساختمان فدرال در اوکلاهاما سیتی بود. اعتصابات بسیار اندکی هم رخ داد. این موارد به غیر از حمله اوکلاهاما سیتی، به ندرت خسارت قابل توجهی به کشور وارد کردند. در واقع تهدید اصلی تروریسم خارجی بود. همانطور که ۱۱ سپتامبر به طرز دردناکی خود را نشان داد. با این حال، امروزه خشونت سیاسی داخلی بسیار بیشتر است. آمار‌های گردآوری شده دفتر تحقیقات فدرال و وزارت امنیت داخلی نشان می‌دهد، حوادث تروریستی داخلی بین سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۱ به میزان ۳۵۷ درصد افزایش یافته است. تروریسم داخلی هم از جانب چپ و هم در راست‌گرایان رخ داده است. اگرچه افراط‌گرایان ضددولتی و برتری‌طلب سفید، ۴۹ درصد از حملات و توطئه‌ها را در سال ۲۰۲۱ انجام دادند، اما آنارشیست‌ها، ضد فاشیست‌ها و انواع افراط‌گرایان چپ، ۴۰ درصد از حوادث ثبت شده به وسیله FBI را در آن سال انجام دادند (در مقایسه با ۲۳ درصد در سال ۲۰۲۰). از این نکته هم نباید غافل شد که اعضای دموکرات و جمهوری‌خواه کنگره از سال ۲۰۱۷ تقریباً به طور مساوی مورد حمله قرار گرفته‌اند. 

امروز، پایان سخت مهاجرت نمی‌تواند چالش‌های امریکا را حل کند. حتی بستن کامل مرز‌های ایالات متحده، روند اقلیت‌شدن سفیدپوستان را تا حدود یک دهه کند خواهد کرد. اما چنین راه حلی نیز غیرقابل قبول خواهد بود. در عین حال، سیاست‌های مهاجرتی که کمتر سختگیرانه هستند، می‌تواند تنش‌ها را کاهش دهد. سیاست‌گذاران باید راه‌های دو حزبی را برای کاهش مهاجرت غیرقانونی بیابند تا حداقل به سطوح تحت دولت اوباما بازگردند. این به معنای اختصاص منابع قابل توجه برای اجرای قوانین جاری و حفظ امنیت مرز‌های کشور است و به معنای حفظ مسیر‌های معقول شهروندی برای اکثریت قریب به اتفاق مهاجران است. اتخاذ چنین سیاست‌هایی، کاخ سفید و کنگره را با نشان‌دادن اینکه می‌توان به طور مؤثر بین نیاز‌های اقتصادی، مسئولیت‌های اجتماعی، ایمنی و نگرانی‌های سیاسی کشور متعادل کرد، در جایگاه بهتری قرار می‌دهد. در واقع، قوانین مهاجرت بهتر همچنین حسن‌نیت ایجاد می‌کند و نشان می‌دهد که سیاستمداران می‌توانند راه حل‌های بلندمدت برای مشکلات ایالات متحده را دنبال کنند. با این حال، در حال حاضر، بعید است، بحران در کشور فروکش کند. حمایت از خشونت سیاسی به جریان اصلی تبدیل شده است چراکه دلیل اصلی یعنی همان تغییرات جمعیتی از بین نخواهد رفت و هیچ راه ساده‌ای برای آشتی‌دادن دیدگاه‌های محافظه کاران و لیبرال‌ها وجود ندارد. روند‌های سیاسی، خطوط مستقیمی را طی نمی‌کنند و پیش‌بینی آینده احتمالاً یک کار احمقانه است، اما به جرئت می‌توان گفت که ایالات‌متحده راه سختی در پیش دارد. 

*استاد علوم سیاسی و مدیر پروژه امنیت و تهدیدات دانشگاه شیکاگو

source

توسط expressjs.ir