بعد از تشدید تنش نظامی محور غربی- عبری علیه محور مقاومت با اقدامات جنایتکارانه مردادماه ۱۴۰۳ و وعده محور مقاومت برای پاسخ‌دهی به تشدید تنش دشمن، امریکا ناوگروه‌های ضربتی خود را به غرب آسیا و شرق دریای مدیترانه اعزام کرد. امریکایی‌ها با صف‌آرایی ناوگان دریایی خود در منطقه تلاش داشتند با قدرت‌نمایی، ضمن ارعاب تهران و محور مقاومت، کمربندی پدافندی پیرامون رژیم صهیونیستی تشکیل داده و آسیب‌پذیری صهیونیست‌ها را به حداقل برسانند. یکی از مناطقی که امریکا از آن، ناوگروهی ضربتی به غرب آسیا اعزام کرد، اقیانوس آرام بود؛ اقدامی که موجب نگرانی دولت‌های وابسته به امریکا و تحلیلگران امریکایی و غربی شد. 
امریکا مانند دیگر قدرت‌های استعماری غربی یک قدرت دریایی است. نیروی دریایی امریکا سنگ بنای هژمونی جهانی امریکا بوده و واشینگتن را قادر ساخته بود از این طریق قدرت‌نمایی کرده، بر خطوط دریایی تسلط یافته، نفوذ جهانی خود را تثبیت و مانور نظامی، لشکرکشی‌ها و جنگ‌ها را با قدرت بسیار بالایی به پیش ببرد. در واقع نیروی دریایی امریکا ستون فقرات سلطه نظامی، سیاسی (دیپلماتیک) و اقتصادی این کشور است. در نیروی دریایی امریکا، ناو‌های هواپیمابر نقش محوری دارند و امریکا را قادر به افزایش تاب‌آوری و انعطاف‌پذیری، بالا بردن قدرت تحرک و مانورپذیری، اتخاذ واکنش سریع در برابر رویدادها، حفظ برتری هوایی و پشتیبانی حداکثری از عملیات‌های نظامی واشینگتن نموده و از همه این موارد مهم‌تر، ناو‌های هواپیمابر مهم‌ترین ابزار قدرت‌نمایی امریکا در راستای پیش بردن دیپلماسی موسوم به دیپلماسی «قایق‌های توپ‌دار» برای ارعاب و اجبار بازیگران مختلف به پذیرش سلطه امریکا است. امریکا برای تداوم سلطه جهانی خود نیاز دارد نسبت به سایر بازیگران از قدرت دریایی بالاتری برخوردار باشد؛ بازیگران دیگر مرعوب قدرت‌نمایی دریایی آن شوند و سلطه‌اش بر گلوگاه‌های دریایی، نقاط خفگی و مسیر‌های دریایی حفظ شود. اما در واقعیت، وضعیت دیگری رقم خورده است. 
در حالی که چین به بازیگر اول کشتی‌سازی دنیا تبدیل شده است امریکا حتی در لیست ۱۵ کشور اول کشتی‌ساز هم قرار ندارد. بخش عمده‌ای از بنادر امریکا متعلق به شرکت‌های خارجی بوده و مالکیت این کشور بر بنادر خارجی در حال نزدیک شدن به صفر است. همچنین بر اساس نرخ مالکیت کشتی‌ها، امریکا در رتبه چهارم جهانی قرار دارد. صرف‌نظر از وضعیت متزلزل امریکا در روند‌های تجارت دریایی و عرصه‌های مرتبط با آن، امریکا از حیث قدرت نظامی دریایی نیز دچار تزلزل شده است. نگرانی تحلیلگران امریکایی و غربی از نبود ناو هواپیمابر امریکایی در اقیانوس آرام شاهدی بر افول قدرت دریایی امریکا است. موضوعی که در تقابل امریکا با محور مقاومت در جنگ غزه، آشکار شده و شدت یافته است. در جریان جنگ غزه:
امریکا به‌عنوان یک قدرت برتر دریایی که مدعی تسلط بر مسیر‌های حمل‌ونقل دریایی و نقاط خفگی بود، نتوانست مانع از حملات مقاومت یمن به کشتی‌های همکار با رژیم صهیونیستی یا متعلق به رژیم در دریای سرخ، باب‌المندب، دریای عرب و اقیانوس هند شود. امریکا و سایر دولت‌های غربی که در قالب ائتلاف‌های دریایی اقدام به لشکرکشی به دریای سرخ نموده و جنگ نظامی آشکاری را علیه یمن شریف آغاز کردند نه تنها نتوانستند در برابر انصارالله کاری از پیش برده و مانع از محاصره دریایی رژیم در جنوب فلسطین اشغالی شوند بلکه حتی ناو‌ها و تجهیزات دریایی آن‌ها به سیبل حملات موشکی و پهپادی مقاومت تبدیل شده و متحمل خسارات سنگینی شدند. یکی از واقعیت‌های کلیدی جنگ غزه این مهم است که نیروی دریایی امریکا به همراه نیرو‌های دریایی متحدانش (همه قدرت‌های غربی) در برابر جنگ نامتقارن دریایی مقاومت یمن شکست خورده است؛ شکستی که به نقطه عطفی در تاریخ جنگ‌های دریایی تبدیل شده است. 
قدرت دریایی امریکا مهم‌ترین ابزار دیپلماسی ارعاب و اجبار واشینگتن است. امریکا قصد داشت با لشکرکشی به مناطق غرب آسیا و شرق مدیترانه، تهران و محور مقاومت را مرعوب کند، هدفی که با تأکید رهبران محور مقاومت بر خونخواهی فرماندهان شهید، تشدید تنش در مقابل دشمن غربی- عبری و رسیدن پهپاد‌های مقاومت به پایگاه‌اطلاعاتی حیاتی رژیم در حومه تل‌آویو در عملیات اربعین، ابتر مانده و امریکا با ناکام ماندن در ارعاب محور مقاومت، برای به حداقل رساندن آسیب‌پذیری رژیم صهیونیستی مجبور به تمدید مأموریت ناوگروه‌های ضربتی خود در منطقه شد. در واقع دیپلماسی ارعاب که یکی از مهم‌ترین کارکرد‌های نیروی دریایی امریکا است در مقابل محور مقاومت خنثی و بی‌اثر شده است. 
منطقه اقیانوس آرام برای امریکا از حیث راهبردی و امنیتی یک منطقه حیاتی است. این منطقه در کنار مناطق اقیانوس هند، غرب آسیا، منطقه صحرا، اروپای شرقی و قطب شمال، از جمله اهداف امریکا برای نظامی‌سازی و تشدید تنش‌های نظامی و ژئوپلیتیک است. منطقه اقیانوس آرام برای واشینگتن، به دلیل مجاورت و اتصال امریکا به آسیا از طریق آن، اهمیت راهبردی و امنیتی بالاتری در نسبت با غرب آسیا دارد. با این‌حال امریکا در جریان جنگ غزه و در مواجهه با محور مقاومت به دلیل ضعف کمی در تجهیزات نیروی دریایی، ناچار به خالی کردن منطقه اقیانوس آرام می‌شود؛ اقدامی که به گفته تحلیلگران غربی «شکاف پاسیفیک» را تعمیق، بازیگرانی مانند چین را جسورتر، ضعف امریکا در مواجهه همزمان با رویداد‌های سخت را آشکار و بازدارندگی و اعتبار تهدیدات نظامی واشینگتن را بیش‌ازپیش مخدوش می‌کند.

source

توسط expressjs.ir