به گزارش ایسنا، موضوع نقشآفرینی زنان در عرصههای مدیریتی و رهبری سالهاست مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در گذشته، زنان بیشتر در سطحهای عملیاتی و اجرایی فعالیت میکردند، اما با گذشت زمان، حضور آنها در ردههای مدیریتی میانی افزایش یافته و پیشبینی میشود که در آینده، در سطوح بالای تصمیمگیری نیز تأثیرگذار باشند. این روند نهتنها در کشورهای پیشرفته بلکه در جوامع در حال توسعه نیز به چشم میخورد. اما همزمان با گسترش این حضور، چالشهای تازهای برای رهبران زن پدید میآید. پیچیدهتر شدن شرایط اقتصادی، تنوع فرهنگی، تغییر نسلها و بحرانهای گوناگون از جمله عواملی هستند که رهبری در آینده را دشوارتر میکنند.
از سوی دیگر، زنان با چالشهایی روبهرو هستند که همتایان مردشان کمتر تجربه میکنند؛ مانند کلیشههای فرهنگی درباره توانمندیهای زنان، فرصتهای شغلی نابرابر، دسترسی محدود به شبکههای ارتباطی غیررسمی و فشارهای چندگانهای که از سوی نقشهای خانوادگی و شغلی بر آنها وارد میشود. در ایران، این چالشها پیچیدهتر میشوند، زیرا سنتها، انتظارات اجتماعی و نگاههای غالب، محدودیتهایی جدی برای زنان در نقشهای رهبری ایجاد میکنند. با این حال، نادیده گرفتن این مسائل و فقدان سیاستگذاری برای تغییر آینده، میتواند سازمانها را از بهرهبردن از ظرفیتهای عظیم زنان محروم کند و در نهایت به تضعیف عملکرد و پایداری آنها منجر شود.
در این راستا، محمدمهدی فراحی، استادیار دانشگاه فردوسی مشهد، به همراه سه پژوهشگر دیگر از همین دانشگاه، مطالعه ای را انجام دادهاند تا بتوانند چالشها و مسیرهای پیشروی زنان برای ایفای نقش رهبری در سازمانهای آینده ایران را بهتر شناسایی کنند. این تیم با نگاهی آیندهنگر، به بررسی موضوع «رهبری زنان در سازمانهای آینده» پرداختهاند تا بتوانند هم دشواریها و هم راهکارهای مقابله با آنها را روشن کنند.
پژوهشگران این مطالعه از روش اکتشافی استفاده کردند که در آن تلاش میشود با دریافت نظرات خبرگان و تحلیل محتوای آنها، تصویری از آینده ترسیم شود. آنها با ۲۱ نفر از استادان دانشگاه و مدیران اجرایی مصاحبه کردند و با تحلیل این گفتگوها، سه دسته مهم از موضوعات را استخراج کردند: چالشهای اصلی، راهکارهای ساختاری، و راهکارهای رشد فردی برای زنان.
پژوهش فوق نشان میدهد زنان در سازمانهای آینده با چالشهایی چون توقعات متناقض، کمبود مهارتهای خاص رهبری، فشار برای هماهنگی با ساختارهای مردسالارانه و حتی خطر فاصله گرفتن از هویت زنانه روبهرو خواهند شد. برخی نیز ممکن است درگیر بازیهای قدرت و فساد شوند.
از سوی دیگر، راهکارهایی برای آمادهسازی زنان برای این آینده پیشنهاد شده است. بخشی از این راهکارها به ایجاد ساختار و فرهنگ حمایتی از زنان مربوط میشوند، مانند آموزش مهارتها از دوران کودکی، نمایش الگوهای موفق زن و ساختن محیطهایی که زنان بتوانند در آن احساس امنیت و رشد کنند. بخشی دیگر، بر توانمندسازی فردی تأکید دارند؛ از جمله شبکهسازی بین زنان، تعریف اهداف بزرگ، سیاستورزی حرفهای، افزایش خودآگاهی و امید به آینده.
اهمیت این یافتهها در آن است که نشان میدهند اگر از هماکنون برای تربیت رهبران زن آینده برنامهریزی نشود، سازمانها ممکن است در آینده با کمبود مدیران کارآمد روبهرو شوند و در برابر بحرانها ناتوان بمانند.
این مطالعه بر نقش جامعه، خانواده، سیاستگذاران و سازمانها در آمادهسازی این فضا تأکید میکند و نشان میدهد که زنان نهتنها نیاز به حمایت بیرونی دارند بلکه باید خود نیز با عزتنفس، تابآوری و هدفگذاری بزرگتر وارد عرصه شوند.
پژوهش فوق همچنین هشدار میدهد که در صورت نادیده گرفتن این مسیر، شاهد آسیبهای بیشتری به ساختارهای سازمانی خواهیم بود؛ زیرا فقدان تنوع در رهبری، نوآوری را کاهش داده و بهرهوری را تهدید میکند. از طرف دیگر، ارتقای موقعیت زنان در رهبری سازمانها میتواند موجب بهبود شاخصهای انسانی و توسعهیافتگی کشور شود.
مقاله علمی برگرفته از این یافتهها در فصلنامه «پژوهشهای مدیریت عمومی» منتشر شده که زیر نظر دانشگاه سیستان و بلوچستان فعالیت میکند و به بررسی مسائل مدیریتی و سازمانی با رویکردهای علمی و کاربردی میپردازد.
انتهای پیام