جوان آنلاین: اروپای واقعی کدام است؟ قاره‌ای که عمدتاً طی چند دهه گذشته متحد و سرای صلح و دموکراسی بوده است یا اروپای تکه‌تکه، متزلزل و پر از درگیری که قرن‌ها قبل از آن وجود داشت؟ اگر دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در نوامبر ۲۰۲۴ پیروز شود، احتمالاً به زودی می‌توانیم به این پرسش پاسخ دهیم.

ترامپ، رئیس‌جمهور سابق امریکا در اولین دوره ریاست جمهوری خود، از خروج ایالات‌متحده از ناتو دم زد. برخی از دستیاران سابق او معتقدند که اگر ترامپ دوباره رئیس‌جمهور شود، واقعاً امکان دارد این کار را انجام دهد و این فقط ترامپ نیست که اینطور صحبت می‌کند. سناتور جیمز دی‌ونس معتقد است: «زمان آن فرا رسیده که اروپا روی پای خود بایستد»، حتی در میان کسانی که صراحتاً با گفتار «نخست امریکا» موافق نیستند هم، اروپای پساامریکا بیشتر از قبل مورد توجه قرار دارد.

خوش‌بینان امیدوارند اروپا بتواند بدون چتر حمایتی ایالات‌متحده به شکوفایی خود ادامه دهد. به احتمال زیاد، اروپای پساامریکا برای مقابله با تهدیداتی که با آن مواجه است، مبارزه خواهد کرد و حتی ممکن است در نهایت به الگو‌های تاریک‌تر، آنارشیک‌تر و غیرلیبرال‌تر گذشته خود بازگردد چراکه اروپای امروز، همانطور که امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه در اواخر آوریل هشدار داد، فانی است، ضمن اینکه هرگز قرار نبود، تعهد ایالات‌متحده به اروپا تا ابد باقی بماند. پل هافمن که ناظر بر طرح مارشال بود، اشاره داشت که هدف این بود تا اروپا روی پای خود بایستد. 

ترس از عقب‌نشینی امریکا 

هیچ‌کس دقیقاً نمی‌داند ترامپ در مقام ریاست جمهوری چه کاری می‌تواند انجام دهد. زمان آن فرا رسیده است که این احتمال را جدی بگیریم که امریکا ممکن است روزی واقعاً اروپا را رها کند. 

در یک سناریوی خوش‌بینانه که اروپا دموکراتیک، منسجم و متحد در برابر دشمنان خود باقی خواهد ماند، اتحادیه اروپا مجبور می‌شود از اوکراین در طول جنگ کنونی حمایت کند و تضمین‌های امنیتی معناداری را پس از صلح به کی‌یف بدهد تا جایی که خود را به یک بازیگر نظامی در سطح جهانی تبدیل کند و بتواند مانع روسیه و سایر تهدیداتی شود که قبلاً ایالات‌متحده آن‌ها را دفع کرده بود، بنابراین اروپا به عنوان یک ستون قوی و مستقل از نظم جهانی لیبرال ظاهر می‌شود. 

به این ترتیب، واشینگتن آزاد خواهد بود تا بر اولویت‌های دیگر تمرکز کند. اروپا مطمئناً منابع لازم را برای دفاع از خود دارد و مانند اواخر دهه ۱۹۴۰ مکانی شکننده و ضعیف نیست. 

تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا حدود ۱۰ برابر روسیه است. از سال ۲۰۲۲، کشور‌های اتحادیه اروپا مجموعاً بیشتر از ایالات‌متحده به اوکراین کمک نظامی داشته‌اند و در نهایت در حال سرمایه‌گذاری مجدد در صنایع دفاعی هستند که پس از جنگ سرد از بین رفتند. 

علاوه بر این، رهبران اروپایی در حال آماده‌شدن برای آینده پس از امریکا هستند، چه با تبدیل کشور‌های خود به قدرت‌های نظامی، همانطور که لهستان انجام می‌دهد و چه با حمایت از فشار مجدد برای خودمختاری راهبردی اروپا که اولویت همیشگی پاریس است، با این حال مشکلات مربوط به سناریوی خوش‌بینانه به راحتی قابل تشخیص است. 

زمانی که ماکرون از ادغام اروپا به عنوان جایگزینی برای رهبری ایالات‌متحده یاد می‌کند، به نظر می‌رسد فراموش کرده که اروپا دقیقاً به دلیل جو اطمینانی که واشینگتن ارائه کرده، متحد و منسجم بوده است. 

در نمونه‌های قبلی که ایالات‌متحده عقب‌نشینی کرد تا به قدرت‌های اروپایی اجازه دهد قدمی به جلو بگذارند، مثلاً در آغاز جنگ‌های بالکان در اوایل دهه ۱۹۹۰، نتیجه اغلب هرج‌ومرج بود تا انسجام راهبردی. 

علاوه بر این، اگر اروپای مستقل و قدرتمند از نظر ژئوپلتیکی عالی به نظر برسد، هیچ کس نمی‌تواند توافق کند که چه کسی آن را رهبری کند. فرانسه همیشه در این زمینه داوطلب می‌شود. 

نارضایتی دولت‌ها به‌ویژه در اروپای شرقی که واقعاً باور ندارند پاریس تمایل یا توانایی‌هایی برای تأمین امنیت آن‌ها را دارد، مانعی در این زمینه است. 

برلین هم اگر چه امکانات اقتصادی لازم را برای رهبری قاره دارد، اما مدت‌هاست این نگرانی وجود دارد این کار به سادگی، نگرانی‌ها از قدرت‌گرفتن آلمان را زنده کند. 

ارتش‌های ناتوان اروپایی

سناریوی دوم، اروپای ضعیف و تقسیم‌شده پس از امریکاست. اتحادیه اروپا در ایجاد قدرت نظامی برای آزادسازی اوکراین و حفاظت از کشور‌های خط‌مقدم شرقی خود شکست خواهد خورد و برای مقابله با تهدید اقتصادی و ژئوپلتیکی ناشی از چین مبارزه خواهد کرد.

اروپا ممکن است دیگر کانون رقابت ژئوپلتیکی نباشد. اما در یک دنیای بی‌نظم، نفوذ و امنیت را از دست می‌دهد. این همان سناریویی است که ماکرون و دیگر رهبران اروپایی را نگران می‌کند. 

بسیاری از ابتکارات دفاعی اروپا در حال حاضر یا در دست بررسی است یا برای جلوگیری از آن است، با این حال در کوتاه‌مدت، یک اروپای ضعیف و ازهم‌گسیخته تقریباً قطعی خواهد بود. این وضعیت به این دلیل رخ می‌دهد که خروج ایالات‌متحده باعث روشن‌شدن جراحات ناتو می‌شود. 

در واقع، ایالات‌متحده تنها کشوری در ناتو است که از توان راهبردی و توان لجستیکی برای مداخله قاطع در جبهه شرقی اروپا و فراتر از آن برخوردار است. آنچه از این بلوک باقی می‌ماند، ترکیبی از ارتش‌های اروپایی است که عمدتاً برای نبرد هماهنگ با نیرو‌های ایالات‌متحده طراحی شده‌اند و توانایی عملیات مؤثر بدون امریکا را ندارند. آن‌ها با یک پایگاه دفاعی- صنعتی ضعیف و تکه‌تکه پشتیبانی می‌شوند. 

اعضای ناتوی اروپایی متشکل از بیش از ۱۷۰ ساختار تسلیحاتی بزرگ هستند که قادر به پشتیبانی سریع و هماهنگ نیستند. 

در سناریوی سوم، آینده اروپا ممکن است بسیار شبیه گذشته آن باشد. در این اروپا، ضعف، امری موقتی است و شکست در غلبه بر مشکلات جمعی مانند تأمین امنیت اتحادیه اروپا تازه اول ماجراست، زیرا با کاهش نفوذ تثبیت‌کننده واشینگتن، تضاد‌های ملی سرکوب شده دوباره خودنمایی می‌کنند. این موضوع شاید نخست به آرامی خود را نشان دهد. 

به عبارتی پروژه اروپا با شروع جنگ برای رهبری اقتصادی و سیاسی در این قاره شکسته می‌شود. رفتار‌هایی که پوپولیست‌های داخلی و مداخلات خارجی انجام می‌دهد، دوباره اوج می‌گیرد. 

فقدان یک هژمون خوب، اختلافات قدیمی ارضی و کینه‌های ژئوپلتیکی را دوباره به منصه ظهور می‌رساند. با گذشت زمان که ممکن است شاید ده‌ها سال طول بکشد، یک اروپای پساامریکایی به کانون رادیکالیسم و رقابت تبدیل می‌شود، همچنین هواداران «نخست امریکا» ممکن است فکر کنند ایالات‌متحده می‌تواند بدون پرداخت هیچ هزینه‌ای از تمام مزایای یک اروپای باثبات برخوردار شود، اما اروپای ضعیف‌تر و پراکنده‌تر، مقابله با چالش‌های روسیه، چین یا ایران را سخت‌تر می‌کند. 

اگر اروپا دوباره به محلی تاریک و توأم با شرارت تبدیل شود، ممکن است بار دیگر درگیری‌های خود را به جهان صادر کند و زمانی که ایالات‌متحده از اقیانوس اطلس عقب‌نشینی کند، بسیار بیشتر از آینده اروپا را در معرض خطر قرار خواهد داد. 

هال برندز/ استاد امور بین‌الملل در دانشکده مطالعات بین‌الملل جان هاپکینز

منبع: فارین پالیسی

source

توسط expressjs.ir